باورها

ساخت وبلاگ
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد.زنگ را زدند و بیدار شد.با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این باور که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب را برای حل کردن آن ها فکر کرد هیچ یک را نتوانست حل کند.اما طی هفته دست از کوشش بر نداشت سرانجام یکی از آن دو را حل کرد و به کلاس برد.استاد به کلی مبهوت شد چرا که آن دو را به عنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود. #سجادطباطباييان#بمب_انرژي#مشاوره#انگيزه#انگيزش#راهپويان_پرواز#كنكور#همايش#مشاوره_تحصيلي   sajadtabatabaeeian#   #moshavere  #konkur#rahpouyanparvaz#rahpooyanparvaz#angizesh#bombenergy#konkoor       + نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:24&nbsp توسط علی  |  باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:30

در خلال یک نبرد بزرگ فرمانده قصد حمله به نیروی عظیمی از دشمن را داشت .فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان داشت ولی سربازان دو دل بودند.فرمانده سربازان را جمع کرد،سکه ای از جیب خود بیرون آورد رو به آن ها کرد و گفت :سکه را بالا می اندازم ،اگر رو بیاید پیروز می شویم و اگر پشت بیاید شکست می خوریم.بعد سکه را به بالا پرتاب کرد. سربازان همه به دقت به سکه نگاه کردند تا به زمین رسید.سکه به سمت رو افتاده بود و سربازان نیروی فوق العاده گرفتندو با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند. پس از پایان نبرد ،معاون فرمانده نزد او آمد و گفت قربان،شما واقعا می خواستند سرنوشت جنگ را به یک سکه واگذار کنید؟فرمانده با خونسردی گفت:بله و سکه را به اون نشان داد. هر دو طرف سکه رو بود. #سجادطباطباییان#بمب_انرژی#مشاوره#انگیزه#انگیزش#راهپویان_پرواز#کنکور#همایش#مشاوره_تحصیلی   sajadtabatabaeeian#   #moshavere  #konkur#rahpouyanparvaz#rahpooyanparvaz#angizesh#bombenergy#konkoor     + نوشته شده در  سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۶ساعت 11:16&nbsp توسط علی  |  باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 176 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:30

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید.

#سجادطباطباییان#بمب_انرژی#مشاوره#انگیزه#انگیزش#راهپویان_پرواز#کنکور#همایش#مشاوره_تحصیلی

 

sajadtabatabaeeian#

 

#moshavere  #konkur#rahpouyanparvaz#rahpooyanparvaz#angizesh#bombenergy#konkoor

 

+ نوشته شده در  شنبه چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 16:7&nbsp توسط علی  | 


باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:30

مردی شبی را خانه ای روستایی می گذارند و پنجره های اتاق باز نمی شد.نیمه شب احساس خفقان کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت نمی توانست آن را باز کند .با مشت به شیشه ی پنجره کوبید و هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید.صبح روز بعد ،فهمید که شیشه کتابخانه ای را شکسته است و همه شب پنجره بسته بوده است .او فقط با فکر اکسیژن  اکسیژن را به خود رسانده بود . #سجادطباطباییان#بمب_انرژی#مشاوره#انگیزه#انگیزش#راهپویان_پرواز#کنکور#همایش#مشاوره_تحصیلی   sajadtabatabaeeian#   #moshavere  #konkur#rahpouyanparvaz#rahpooyanparvaz#angizesh#bombenergy#konkoor     + نوشته شده در  پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:10&nbsp توسط علی  |  باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:30

سال های بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت وزیر همواره می گفت هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید وزیر که در آنجا بود گفت نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ می دهد در جهت خیر و صلاح شماست. پادشاه از این سخن وزیر بر آشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد... چند روز بعد پادشاه با ملازمشان برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند.پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل شد و از ملازمان خود دور افتاد در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله هایی رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست! آن ها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند .اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید چگونه می توانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد به انگشت او نگاه کنید! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فرا خواند و گفت:اکنون منظور تورا از اینکه می گفتی هر چه رخ می دهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 189 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:30

سه کارورزدر دوزخ قرار بود که همراه استاد خود جهت کارورزی و کسب تجربی علمی به روی زمین  بیایند.استاد دوره کارآموزی از آنها سوال می کند که برای فریب و اغفال مردم از چه فنونی استفاده خواهد کرد؟شیطانک اولی می گوید:من فکر می کنم از شیوه کلاسیک باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 211 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 20:16

80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند .یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند ،غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته می شد ،خط روی شیشه های مغازه ها ،فرم مبلمان ، آهنگها،فیلم های قدیمی ،اخباری که از رایو و تلویزیون پخش می شد را باورها...
ما را در سایت باورها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 20:16