مردی شبی را خانه ای روستایی می گذارند و پنجره های اتاق باز نمی شد.نیمه شب احساس خفقان کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت نمی توانست آن را باز کند .با مشت به شیشه ی پنجره کوبید و هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید.صبح روز بعد ،فهمید که شیشه کتابخانه ای را شکسته است و همه شب پنجره بسته بوده است .او فقط با فکر اکسیژن اکسیژن را به خود رسانده بود .
#سجادطباطباییان#بمب_انرژی#مشاوره#انگیزه#انگیزش#راهپویان_پرواز#کنکور#همایش#مشاوره_تحصیلی
sajadtabatabaeeian#
#moshavere #konkur#rahpouyanparvaz#rahpooyanparvaz#angizesh#bombenergy#konkoor
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:10  توسط علی |
باورها...برچسب : نویسنده : forsattajrobi بازدید : 179